بهرام بازگشت و گفت ؟!
در کوچه های شهر دلم ، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار بهار شکوفه از در و دیوار می بارد . آسمانش از موج موج
نگاهت ، آبی آبی است و خورشید ، خورشید نورعشق بر شهر می پاشد.در هر کوی و برزنش درخت درخت مهر تو روییده . و جویبار جویبارامید بر پایشان جاری است ؛ امید آمدن تو ... ای حجت خدا ! شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام تو، اما چه سود ! که ناکام است در فراق تو ... ای تک سوار غریب ، ای فارِسَ الحجاز !
غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه که یاد غیبت ، غم وغربت در دلها می پراکند و آه دل خستگان ، فضا را آکنده می کند مولای من !
تو آنی که کوههای سربر سینه ی سپهر ساییده ، بر خاک پایت بوسه می زنند . تو آنی که رودها به عشق تو در جوش و خروشند . تو آنی که بلبلان به هوای تو نغمه می سرایند . ای عزیز! دلهای منتظران ، از هجر رویت صد چاک است ، تو بیا ای مرهم زخمهای دل خستگان ، یا مهدی ! تو بیا و سرفرازمان کن ، تو بیا تا دیگرهیچ شاعری نخواند :
بیگانگی نگر که من و یارچون دو چشم
همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم .
نکته مهم : از کلیه دوستانی که مایل به نوشتن درد دل خود با امام عصر خود هستند دعوت به همکاری می کنم و از اونا می خوام تا هر چه زودتر نامه خود را برای امام زمان (عج ) برای من به ایمیل شخصی من بفرستند تا با نام خودشان در پست « او گفت » درج نماییم.
منتظر گفته های سبزتان با امام عصرتان هستم .
|